46 شعر حسادت و رشک (اشعار کوتاه، بلند، عاشقانه و نو)

به گزارش وبلاگ موتناوه، حسادت امری است طبیعی که برای تمام انسان ها اتفاق می افتد. جالب است بدانید حسادت واکنشى هیجانى است که از نزدیک دو سالگى شروع مى گردد. شعر حسادت با مضامین و مفاهیم مختلفی وجود از گذشته تا حال وجود داشته که البته در اشعار سنتی ایران بیشتر از واژه رشک استفاده شده است. به همین منظور در ادامه گلچینی از زیباترین شعر ها درباره حسادت با سبک های متفاوت را برای شما آورده ایم.

46 شعر حسادت و رشک (اشعار کوتاه، بلند، عاشقانه و نو)

در این مطلب می خوانید:

حسادت در شعر فارسی

حسادت در اشعار سعدی

شعر حافظ در خصوص حسادت

شعر حسادت از مولانا

شعر حسادت عاشقانه

گلچین تک بیتی حسادت

شعر نو در خصوص حسادت

شعر طنز درباره حسادت

زیباترین گلچین شعر حسادت

حسادت در شعر فارسی

رشک می بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

وحشی بافقی

در بزم تو ای شوخ منم زار و اسیر

وز کشتن من هیچ نداری تقصیر

با غیر سخن گویی کز رشک بسوز

سویم نکنی نگه که از غصه بمیر

ابوسعید ابوالخیر

چون موی شدم ز رشک پیراهن تو

وز رشک گریبان تو و دامن تو

کاین بوسه همی دهد قدم های تو را

وآن را شب و روز دست در گردن تو

سنایی

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه خندیدنت

من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی

یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت

وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود

من به رد مانده از این جور سامان دادنت

اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت نموده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

هیچکس ای کاش در جهان به تو حسی نداشت

من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت

الهام نظری

حسادت می کنم به استکانِ پر از چایی که لب هاتو می بوسه

حسادت می کنم به گلِ سرخی که رو میزِ اتاقِ تو می پوسه

حسادت می کنم به پیرهنی که تنت رُ توی آغوشش گرفته.

به اون تقویمِ رو میزی که دستات ورق می زننش هفته به هفته

حسادت می کنم به قابِ عکسی که عکسِ تو میونِ اون می خنده

حسادت می کنم به ساعتی که همواره به مچِ دستِ تو بنده

حسودی می کنم به اون نسیمی که می پیچه به دورت مثلِ پیچک.

به مهتابی که می تابه به چهره ت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک

اگه مردی رُ می شناسی که از من تو رُ بیشتر بخواد، مثلِ یه مجنون.

نشونم بده تا سجده ش کنم من، درست یک لحظه قبل از کشتنِ اون!

حسادت می کنم به شونه تو که هر روز گم می شه تو عطرِ گیست

حسادت می کنم به حوله یی که کشیده می شه رو صورتِ خیست

یغما گلرویی

من حسادت می کنم

به نگاه تنگ آینه در قفس

به صدای تند ساعت در سحر

به هوای تلخ بارون در غروب

من حسادت میکنم

به بودنت در کنار این سرود

من حسادت میکنم

به نگاه بی فروغ اون رغیب بی نفس

حسادتم در این غروب

در این نوای بی طلوع

برای دیدن نگاه اتش است

برای شنیدن نوای عاشقیست

برای بودن در کنار تو یک نفس تا اخر است

تو ای ستاره شبای مشرقی

تو ای عزیزترین عزیز من

چرا در این خموشی مانده ای؟

چرا نشسته ای تو بی خبر؟

چرا برای دیدن نگاه بی قرار من

به خواب من نیامدی؟

مگر ندانستی که من چگونه بی قرارتم؟

مگر ندانستی که من در این سراب عشق تو

ویرانه گشتم هر نفس؟

مگر ندانستی که من در حسادت مانده ام؟

بدان حسادت می کنم

بدان حسادت می کنم

به نگاه تنگ بارون در قفس

به نسیم بی صدای عاشقی در وقت شام

بیشتر بدانید: 14 روش موثر برای برخورد با افراد حسود

حسادت در اشعار سعدی

بخت این کند که رای تو با ما یکی شود

تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود

.+.+.

منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود

خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش

.+.+.

آرزو می نمایدم در همه عالم صیدی

که نباشند رفیقان حسود انبازم

.+.+.

چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم

شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم

.+.+.

خوش بود کمک و کمک بر کنار سبزه زاری

مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری

.+.+.

دوست تا خواهی به جای ما نکوست

در حسودان اوفتاد آوارگی

شعر حافظ در خصوص حسادت

آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ

در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

.+.+.

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد

.+.+.

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

.+.+.

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

.+.+.

بیار ساغر در خوشاب ای ساقی

حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر

.+.+.

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

.+.+.

بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود

چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم

.+.+.

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

.+.+.

بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود

که سهل باشد اگر یار مهربان داری

شعر حسادت از مولانا

آنکس که نظر کند به چشم مستش

از رشک دعای بد کنم پیوستش

وآنکس که به انگشت نماید رخ او

گر دسترسم بود ببرم دستش

.+.+.

کار همه محبان همچون زرست امشب

جان همه حسودان کور و کرست امشب

.+.+.

گویم سخن و زبان نجنبانم

چون گوش حسود در کمین باشد

.+.+.

آن ماه دو هفته در کنار آید

وز غصه حسود ممتحن شود

.+.+.

وصف آن مخدوم می کن گر چه می رنجد حسود

کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود

.+.+.

در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش

آن گاه عقل و جان شود و حسرت حسود

.+.+.

رغم حسودان دین کوری دیو لعین

کحل دل و دیده در چشم مرمد رسید

.+.+.

هر نفس الهام حق حارس دل های ماست

از دل ما کی برد میمنه دیو حسود

.+.+.

ز گرد چون و چرا پرده ای فرود آورد

میان اختر دولت میان چشم حسود

.+.+.

بس کن و اندر تتق عشق رو

دلبر خوبست و هزاران حسود

.+.+.

برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز

تا سر بی تن کند گرد تن خود طواف

.+.+.

حسودان را ز غم آزاد کردم

دل گله خران را شاد کردم

.+.+.

از فضل تو است اگر ضحوکم

از رشک تو است اگر حسودم

.+.+.

در عشق قدیم سال خوردیم

وز گفت حسود برنگردیم

.+.+.

اگرم حسود پرسد دل من ز شکر ترسد

به شکایت اندرآیم غم اضطراب گویم

.+.+.

گر چه دهان پر است ز گفتار لب ببند

خاموش کن که پیش حسودان منکریم

.+.+.

فتاده ولوله در شهر از ضمیر حسود

که بازگشت فلان کس ز دوست دشمن کام

.+.+.

بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را

وه که چه شاد می شود از تلف وجود من

.+.+.

ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من

جور مکن که بشنود شاد شود حسود من

.+.+.

عود دمد ز دود من کور شود حسود من

زفت شود وجود من تنگ شود قبای من

.+.+.

نبینی سبزه را با گل حسودی

نباشد مست آن می را خماران

.+.+.

تا چشاند مر تو را زهری ز هر افسرده ای

تا کشاند نزد تو از هر حسودی ارمغان

.+.+.

عشق نقشی را حسودان دشمنی ها می نمایند

خاصه عشق پادشاه نقش ساز کامران

.+.+.

هیچ حسود از پی کس نیک نگوید صنما

آنج سزد از کرم دوست به پیش آر و مرو

.+.+.

هر دوست که از عشق به جهانت کشاند

خود دشمن تو او است یقین دان و حسود او

.+.+.

بس شادی در شادی کان را تو به جان دادی

وز بهر حسودان را در صورت غم نموده

.+.+.

محسود فلک بوده و مسجود ملایک

وز همت ناپاک ز ما دیو رمیده

.+.+.

هلا بشکن دل و دام حسودان

وگر نی پشت بخت خود شکستی

.+.+.

مده دامن به دستان حسودان

که ایشان می کشندت سوی پستی

.+.+.

این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا

از حسودان غم مخور تو توضیح ده مردانه ای

.+.+.

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری

جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری

.+.+.

نظر حسود مسکین طرقید از تفکر

نرسید در تو هر چند که تو لطف عام داری

.+.+.

چه حسود بلک عاشق دو هزار هر نواحی

نه خیالشان نمایی نه به کس پیغام داری

.+.+.

می کنی ما را حسود همدگر

جنگ ما را خوش تماشا می کنی

.+.+.

به نحس اکبر فرمود رو حسودی کن

دگر بگو چه کنی چون هنر همان داری

.+.+.

اتاک الصوم فی حلل السعود

فدم واسلم علی رغم الحسود

شعر حسادت عاشقانه

کنارم که باشی ..

خورشید هم به بودنت ..

حسادت خواهدکرد

دیگر ..

ماه را ..

نمی دانم..!

حسودم

به انگشت هایت

وقتی موهایت را مرتب می نمایند

حسودم

به چشم هایت

وقتی تو را در آینه می بینند

و حسودم

به زنی که رد شدن از لنز های رنگی اش

رنگ پیراهنت را عوض می نماید

چه کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم

انسانی غارنشینم

که قلبم هنوز در سرم می تپد

که بادی که پنجره های خانه ام را به هم می کوبد

روزی اگر مو های دیگری را پریشان نموده باشد چه؟

و بارانی که باریده و نباریده تو را یادم می آورد.

روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟

حسودم

و هی می ترسم از تو

از خودم

از او

ای شاد ز لطفت دل شاد دگران

با من ستم ات پی مراد دگران

پیش دگران از تو شکایت نکنم

تا آنکه نیارمت به یاد دگران

این همه حسود بودم و نمی دانستم؟

به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد

به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت می نمایند

به آفتابی که فقط کوشش گرم کردن تو را دارد

به همه شان حسادت می کنم

من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم

طبیعت پر از نفس های آدم هاست

که مرا وادار می نماید حسادت کنم

به تو و رویای نداشته ام …

حسودی ام می شود

به لباس هایت

که هر روز تو را در آغوش می گیرند

حسودی ام می شود

به بالِشَت

که هر شب سرت را

روی سینه اش می گذاری

حسودی ام می شود

به همه چیز

به همه کس

به کسانی

که سال هاست

در کنار تو زندگی می نمایند

می بینی؟

دوری ات آنقدر دیوانه ام نموده

که هیچ تیمارستانی قبولم نکند

آغوشت را تنگ تر کن

حسادت می کنم

حتی به هوایی که میان من و توست

آغوشت را تنگ تر کن

بی مرز می خواهم

دوست ندارم کسی به جز من صدایت کند

من آدم حسود بد بی ادبم

چه فرقی می نماید؟

تو که دوستم نداری

گلچین تک بیتی حسادت

نقش پایی به سر کوی تو دیدم، مُردم

که چرا غیر من آنجا دگری می آید

✿✰✿✰✿

گر غیر تو ماه باشد ای جان

بر غیر تو نیست رشک ما را

✿✰✿✰✿

هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک

مر آن درد را دور باشد پزشک

گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل

گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد

✿✰✿✰✿

دانی کدام خاک بر او رشک می برم

آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست

نمی خواهم کسی جز من تو را در انجمن بیند

تو آن شمعی که بیرونت ز هر کاشانه می خواهم

✿✰✿✰✿

من که بر دیده خود رشک برم، چون بینم

که ببیند رخ تو دیده کوته نظری؟

✿✰✿✰✿

نخواهم بگذرد سوی چمن باد از سر کویش

مبادا بوی او گیرد گل و غیری کند بویش

هرجا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک

بهر خدا که روی به هر انجمن مکن

✿✰✿✰✿

چو چیره شود بر دل مرد رشک

یکی دردمندی بود بی پزشک

✿✰✿✰✿

دوست دارم که کست دوست ندارد جز من

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی

خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک

گر ماه مهرپرور من در قبا رود

✿✰✿✰✿

رشک برم کاش قبا بودمی

چونک در آغوش قبا بوده ای

✿✰✿✰✿

میان عاشقان رشک آیدم بر عزّت بلبل

که شاخ گل دهد جا بر سرخود آشیانش را

هرگز حسد نبردم بر سِمَتی و اقتصادی

الاّ بر آنکه دارد با دلبری وصالی

✿✰✿✰✿

به خوابش مهربان با غیر دیدم مردم از غیرت

چه خواهم کرد بینم مهربانش گر به بیداری

✿✰✿✰✿

آمد ز پی پرسش و از رشک بمردم

کآیا که خبر داده ز بیماری ام او را؟

رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد

زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید

✿✰✿✰✿

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را

با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

✿✰✿✰✿

حسود نیستم، اما خودت ببین حتی

چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست

توانم آن که نیازارم اندرون کسی

حسود را چه کنم کو ز خود به رنج تر است

✿✰✿✰✿

من یکی زان ناامیدانم که در دوران تو

می برند امیدواران رشک برحرمان من

✿✰✿✰✿

غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز

از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است

خبر او ز کسی جستم و گفتا دیدم

سوخت از رشک دلم کاش نمی پرسیدم

✿✰✿✰✿

از رشک سوختم به رقیبان سخن مکن

گر می کنی برای خدا پیش من مکن

✿✰✿✰✿

مردم ز رشک چند ببینم که جام می

لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند؟

شعر نو در خصوص حسادت

حسادت می کنم.

به گام های بی خبر آن هایی که

در کوچه پس کوچه های زندگیشان

آرام و بی دغدغه قدم بر می دارند

آن موقع که من در عمق گودال زمان

دست بر گریبان صخره های سخت حادثه می شوم

حسادت می کنم به آن هایی که

آیینه بودنشان

گرد و غبار دور جدایی و تنهای نمی گیرد، هرگز

این چنان، چون آیینه بودن من

که دست خوش هزاران رنگ و بوی رفته می شود

حسودی ام می شود

به شعر ها و ترانه هایی که می خوانی

خوشا به حال کلماتی.

که در ذهن تو زیست می نمایند

دلم می خواهد

یک بار دیگر

شعر را

خیابان را

تمام شهر را.

با کودک مهربان دست هایت

از اول.

قدم بزنم…

ما در عتاب تو می شکوفیم

در شتابت

ما در کتاب تو می شکوفیم

در دفاع از لبخند تو

که یقین است و باور است

دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می نماید

بوی صبح می دهی

و گنجشک ها

در خنده هایت پرواز می نمایند

حسودی ام می شود

به خیابان ها و درخت هایی

که هر صبح

بدرقه ات می نمایند

حسودی ام می شود

به شعر ها و ترانه هایی که می خوانی

خوشا به حال کلماتی

که در ذهن تو زیست می نمایند

دلم می خواهد

یک بار دیگر

شعر را

خیابان را

تمام شهر را

با کودک مهربان دست هایت

از اول

قدم بزنم

می بویم گیسوانت را

تا فرشته ها حسودی نمایند

شانه می زنم موهایت را

تا حوری ها سرک بکشند

از بهشت برای تماشا

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف نمایند

مست شوند

بمیرند

شعر طنز درباره حسادت

از رفیقِ حسود می ترسم

با تمامِ وجود می ترسم

پای کوهی که حاسدان هستند

از راستاِ صعود می ترسم

در مکانی که هست آسانسور

من زمانِ ورود می ترسم!

توی پرواز داخلی هربار

در زمان فرود می ترسم

کافه ی سنتی نرفتم چون

از ضررهای دود می ترسم!

کلّه ی ظهر می شوم بیدار

بس که از صبحِ زود می ترسم!

سخن آخر

همانطور که خواندید بسکمک از این اشعار دارای درون مایه حسادت هستند و شاید به طور مستقیم از حسادت نام نبرند. امیدواریم از خواندن این مجموعه شعر حسادت لذت برده باشید. با اینکه حسودی کردن امر طبیعی است، اما قابل کنترل است. پس خوب است برای مهار آن کوشش کنیم. (10 راه دوری از حسادت؛ چگونه حسود نباشیم؟)

در آخر پیشنهاد می کنیم که اگر به خواندن شعر علاقه دارید، مطل مجموعه شعر رفاقت را نیز در انگیزه از دست ندهید. همینطور راضی می شویم اگر نظرات و نقدها خود را برای ما در پایین همین صفحه بنویسید.

منبع: مجله انگیزه

به "46 شعر حسادت و رشک (اشعار کوتاه، بلند، عاشقانه و نو)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "46 شعر حسادت و رشک (اشعار کوتاه، بلند، عاشقانه و نو)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید